خب جدیدا یه خبر خیلی بدی بهم رسیده...

انقدر حالم بدشده که دقیقا نمیدونم باید چیکارکنم.

یه جورایی مطمئن شدم که من گیر افتادم و هیچ راه حلی نیست اما هنوزم به هر چیزی دست میندازم که خودمو از این مرداب بکشم بیرون.

حالم از همه چیز به هم میخوره.

حال روحیم اصلا خوب نیست.

جسمم داره زیر این همه مشکل له میشه.

از طرفه دیگه ایم وضعیت مردمم باعث میشه روحم متلاشی بشه.

اینکه نمیتونم هیچ کاری بکنم.

اینکه شرایط انقدر آزاردهنده اس.

اینکه ...

نمیدونم یعنی میشه که بشه.

البته باید بشه.

بعضی روزا واقعا هیچ انرژی برای بلند شدن از تختم ندارم.

نمیدونم چه طور هنوز سرپام و نشکستم.

و اینکه نمیخوام فقط زنده باشم دوس دارم حس آزادی،رهایی و شادبودنو تجربه کنم.